با چون تو مهی یک شب گر خواب توان کردن


از بهر خوشی عمری اسباب توان کردن

آن طره به یک سو نه وز گوشهٔ مه ما نا


شبهای سیاهم را مهتاب توان کردن

گر غمزهٔ تو جوید شاگرد به خون ریزی


صد خضر و مسیحا را قصاب توان کردن